اتحاد آخر...

 áí(å  من و تو) × [تو  همه دلخوشی های ]ý - ò( همه دلواپسی های من)ñ

 

o         این شده حساب و کتاب روزهای من

o         و همهء تلاش تو ، یک ضرب بود،ضرب هر آنچه درñ .... á گذاشته بودم در یک صفر سرد

o         تقسیم بر صفر، فقط مال قصه های زیر کرسی مادر بزرگ در شب یلدا بود!

----------------

و هر آنکس که بتواند این وبلاگ را پینگ نماید خداوند به فردوسش فرستد و لیوانی نصفه از مشروبات بهشتی بر او عرضه داد.... !

یک عاشقانهء تر

بعضی روابط مثل آب می مونن ، اما نه تو لیوان آدم... بلکه رو سیمان آدم!

خیس میشی ، می لرزی... سنگ می شی!

دعوا بالا گرفت .

از حوا اصرار و آدم انکار.گرچه هر دو می دونستن اون سیب باید چیده بشه تا داستان خلقت ادامه پیدا کنه.

فردا که آدم چشماش رو باز کرد، سیب رو طاقچه بود! حوا چاره ای نداشت ، بحث یه عمر زندگی بود.پس شیطان رو بهونه کرد ، تا ترسو بودن شوهرش رو پنهان کنه.

نه واسه من، به خاطر نوشته ها...

می دونی ، یه عشق یا یه نفرت می خوام ، تا نوشته های اینجا یه تکونی بخورن!

بیا صوری هم شده ... یه مدت عاشقم بشو!

 

§        یادم نبودکه... از بچگی.. تو همه 2 گزینه ای ها، دومی رو می گفتی

قصه ما هم شده ، حکایت شنگول و منگول و حبه انگور !

گرگه که اومد در زد ، بحث بین شنگول و داداشهاش سر باز نکردن یا کردن در اونقدر بالا گرفت که... شنگول عصبانی شد و منگول و حبه انگور رو خورد!

اعصابش که سر جاش اومد ، در رو باز کرد . با آقا گرگه دست دوستی داد.