هر پُستی، مخاطب نداره... هر مخاطبی، پُست!

زندگی یعنی ... چشمهای تو ، وقتی می خندی

زندگی یعنی ... حسـرت ِ من ، وقتی ندارمـــــت

زندگی یعنی ... جای ِ پُرِ من ، توی آرزوهای تو

زندگی یعنی ... تو ، همهء آروزهای من

.

.

.

زندگی یعنی همهء نداشته هایی که می خوامشون

زندگی یعنی همهء داشـته هایی که نمی خواهیشون

 

v       این زندگی هم شده مثل آدم و حوا ، ما وبلاگ نویسها پست کم میاریم سریع بهش گیر میدیم!

v       جمله اول از زیانم نمی افته، این روزها...

لیوان یتیم من...

فکر غلطیه که زندگی زیاد منتظر دست دست کردن ِما نمی شه

زندگی دُرست وسط ِ همین دست دست کردنها از دستهایمان می لغزد .... می افتد...

 

o         سرخ ترین  سیب دنیا رو هم اگه زیادی نگاه کنی ، می گنده ! باید در اسرع وقت گازش زد... با پوست

 

 

----------

چقدر کم می نویسم اینجا... دلم براش می سوزه ، لیوان یتیم... 

دنیای عزیز منو به بازی دعوت کرده ، گویا بازی اینه که باید 7 تا آهنگ نوستالژیک زندگیم رو بگم.

دلبستگی خاص به آهنگ جماعت ندارم ، اما چیزایی که یادمه رو می نویسم:

1-       تو کلاس منتظر ، زنگ تفریح می شینم ، تا که این زنگ بخوره ، تو حیاط تو رو ببینم!!!

2-       نوایی نوایی تو قدرم ندانی... اصولا از اول زندگیم می دونستم هیچکس قدر منو نمی دونه، انتخاب آهنگم نشون میده!

3-       یادش بخیر بچگی ها ، اتاق اسباب بازی ها ، رنگ کردن صورتکها ... امشب عروسیه توه ، چشما به دنبال توه! حلقه زرد عاشقی مهمون دستای توه....!(سیلوئت) چه دلخوش بودم بابا!

4-       هر چی آروزی خوبه مال تو ، هر چی که خاطره داریم مال من...( خواجه امیری) خداییش شعرش مال کیه؟

5-       تو که بارون رو ندیدی ، گل ابرا رو نچیدی ، گله از خیسی جاده های غربت می کنی!(قمیشی) از عجایب اینه که این آهنگ رو هیچ وقت کامل خودم نداشتم ، هنوز هم!

6-       زمستون افشین مقدم رو مگه میشه نگفت؟

7-       ؟؟

بزرگان به بزرگی خودشون ببخشن که من درست بازی بلد نیستم... همینم آخر تلاشم بوده.وای من خیلی ها رو دوست دارم دعوت کنم... چی کار کنم همه رو بنویسم؟ دوست دارم ببینم اینا چی گوش می کردن...

یه عالمه حرف ِ سابق -  دستپاچه -  انارام-  خریت انتها نداره – چند خط پاییز – و... همه اونهایی که لینکشون پایین صفحه است!

زندگی با همهْ خوبیش مال تو

اثر انگشتت رو ، روی شیشهء نازکِ این لیوانِ عتیقه دوست دارم.

کاش گذر زمان نتونه پاکش کنه...

 

o         اگه خدا هم یه دوست خوب داشت ، از سر بیکاری مارو آواره اینجا نمی کرد... بعد الان ما تو بهشت بودیم و... اون هر روز با دوستش می رفت عالم گردی...صفا!