آن خس و خاشاك تويي/پست تر از خاك،تويي/زور تويي،كور تويي/ هاله بي نور تويي


روز عزاست ايران


يك برگ سبز مانده به پايان فصل زرد

آدمهاي ديكتاتور برايشان فرقي نمي كند چقدررررررها دوستشان ندارند، ديكتاتورها در تاريخ هميشه حذف شده اند.

مژده آمد خبري در راه است... :)

سياست در يك ليوان

جوزف جاده هاي ايران، من رو به بازي دعوت كرده تا بلايي كه سعي كردم طي اين سالها سر اين ليوان نياد و سياسي نشه، نازل بشه!

رييس جمهور آينده چه كارهايي نبايد انجام بدهد؟

آقاي رييس جمهور آينده لطفا...

  1. جو گير نشويد، فراموش نكنيد شما هم يك آدم معمولي هستيد، مطمئنا معمولي تر از خيلي هاي ديگر، حكم رياست جمهوري شما "فقط" يك حكم زمينيست و هر لحظه قابل فسخ.
  2. سياست مدار باشيد. قلدرم قلدرم روشي براي اداره كشورهايي مثل كره شماليست، اما اينجا يك خرده ايران است. شمشير از رو بستن، از بي ذكاوتيست.
  3. ايران را فقط در اخبار بالا نبريد، در اذهان بالا ببريد. ايران محبوب ِ مقتدر واژه غريبيست، مي دانم.
  4. اينقدر حرف نزنيد. عمل صالح انجام دهيد. مقدار مگاژول انرژي هدر رفته بر اثر حرف زدن و شعار دادن در طي تاريخ ، همان عدد بينهايت است كه پيدا نشده!
  5. ترسو نباشيد. حق را هوشمندانه ادا كنيد. شما را اوين نمي برند، فوقش اين است كه بركنار مي شويد و در تاريخ قهرمان ملي. كفن پوشان آنهايي هستند كه قلم در دستهاي نحيفشان جا نمي شود كه بنويسند. سفيدي زيادشان شما را به وحشت نياندازد.
  6. پررو نباشيد و اگر با سند گفتند حرفتان حق نيست، ياد مورد يك بيافتيد و اينكه "آدم" هم مرتكب اشتباه شد.
  7. مردم شعور دارند- البته اكثرشان- با آنها مثل اهالي گله صحبت نكنيد. شما مي توانيد ارتقا دهنده شعور ملي يك كشور باشيد.
  8. وزير در شطرنج هم كلي مقام است براي خودش، چه رسد به كابينه دولت، سربازهاي معمولي و خالي بند را وزير نكنيد.
  9. دوستان من عادت ندارند اينجا چيز طولاني بخوانند، پس من ادامه نمي دهم.در آخر: ما وبلاگ نويسها كلا هيچ قدرتي نداريم. لطفا از ما نترسيد!!

----------

اين دوستانم اگه دوست داشتن شركت كنن...: انارام، بيانات، خزان نوشت، تندباد حادثه ها، دكتر كوچولو، آهاي رفيق يادت هست، .....

 

ماجراهاي من و استادم

سكانس اول: ليوان وارد اتاق ميشه، دكتر داره روزنامه مي خونه.

ليوان:سلام استاد، خوبيد؟

استاد:سلام...................... اين چيه پوشيدي!!؟ (ليوان از بالا تا پايين مشكيه، وسط مانتوش يك نوار نارجيه با دكمه هاي نارجي، يه كيف كوچولوي نارنجي هم دستشه!)

ليوان: هاه؟ مگه چيه استاد؟!

استاد: قرمز رنگ طرفداراي احمدي نژاده! مگه طرفدار اوني؟ بدو، بدو، برو يه شال سبزي چيزي پيدا كن سرت كن! (استاد داشت كلمه سبز مي خوند)

--------------

متاسفانه با خبر شدم پدر يكي از دوستان عزيزم- نويسنده وبلاگ تندباد حادثه ها- به رحمت ايزدي پيوستند. زبان و قلم در تسكين غم از دست دادن والدين هميشه قاصره، فقط با تمام وجود به اين دوست خوش قلب و مهربانم تسليت مي گم. دوست داريم بدونه تنها نيست و ما در لحظه لحظه اين ساعتها و ثانيه هاي سخت همراهش هستيم. خداي مهربون پدر عزيزت رو غرق در نور و رحمت و به خودت و خانواده داغدارت صبر فراوان عنايت كنه.