دعوا بالا گرفت .
از حوا اصرار و آدم انکار.گرچه هر دو می دونستن اون سیب باید چیده بشه …تا داستان خلقت ادامه پیدا کنه.
فردا که آدم چشماش رو باز کرد، سیب رو طاقچه بود! حوا چاره ای نداشت ، بحث یه عمر زندگی بود.پس شیطان رو بهونه کرد ، تا ترسو بودن شوهرش رو پنهان کنه.
+ نوشته شده در 2007/10/12 ساعت 4:24 توسط
|
اینجا،سرشار از هوای ِخیال ِتوست